زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در مجلس یزید
یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان من یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان من یا نزن شرمی نما از روی زهرا مادرم یا بزن مخفی ز چشم خواهر گریان من من پی ترویج قرآن آمدم این جا که گشت چوب خزران تو مزد خواندن قرآن من ای ستمگر هر چه میخواهی بزن اما بدان بوسه گاه مصطفی باشد لب عطشان من در اُحُد جد تو دنـدان پیـمبر را شکـست باید از چوب تو اکنون بشکند دندان من بـارها و بـارهـا پـیـوسـتـه دیــد آزارهـا هم سر خونین من، هم پیکر عـریان من سخت تر از چوب تو بر من نگاه زینب است چوب تو نه، اشک او آتش زند بر جان من خواندن آیات قرآن نوک نی در شهر شام با خـدا این بوده از روز ازل پیـمان من من شدم در زیر چوب خیزران مهمان تو مادرم در پای طشت زر بود مهمان من دست میثم را از آن گیرم که پیش از بودنش همچنان دست توسل داشت بر دامان من |